۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

پوچي

بازم دارم مي نويسم. خيلي وقته كاغذ و قلم فقط وسيله كاره. واسه نوشتن ميام سراغ لپ تاپ!
يه وبلاگ خوندم امروز كه خيلي شوكه ام كرد. وبلاگ يه دوست كه مدت ها بود فكر مي كردم سكوت كرده. اما امروز فهميدم كه تموم اون روزايي كه من نمي دونستم مي نوشته و مي نوشته و منو راه نمي داده كه حداقل كاراشو بخونم و اگه نمي تونم يا نمي رسم كه باهاش حرف بزنم يا كمكش بكنم، حداقل از حالش خبر داشته باشم.
نمي دونم چرا!
مي دوني وبلاگ جان! ( اين جا خيلي حس تنهايي كردم كه با وبلاگ درد دل كردم، البته به غير از وحيد!) احساس مي كنم رفيق ها نا رفيقن. شايدم من آدم نيستم.
از اون وقتي كه يادم مياد هميشه با دوستام ساده ساده رفتار و برخورد كردم اما نمي دونم چرا كمتر كسي منو آدم حساب مي كنه. همش حس مي كنم واسه همه، يا غريبه ام يا باعث مزاحمت.
از صبح تا شب كه حس پوچي ولم نمي كنه. خودمم نمي دونم توي سايت چه مي كنم. با اون همه دانشجو كه گاهي نمي دونم وقتي بيشتر از حقشون و توان من مي خوان و خيلي هم پر رو تشريف د ارن چي بگم بهشون. يا وقتي دلم واسه سطرسطر ادبيات تنگ ميشه و مجال سر زدن به كتاب هاي شعرم رو پيدا نمي كنم.
يا وقتي فكر مي كنم به دكتر بشارت كه چطور با بي وجداني حتي فكر نكرد كاري رو كه به ناحق داره اعطا مي كنه به فاميلش، مي تونست انگيزه موندن يه نفر باشه تو يه جايي.
صداي فوتبال مياد. گزارشگر: عادل فردوسي پور....
پاي لپ تاپم.
نشستم و حوصله ندارم....


۳ نظر:

  1. رفیق ما هیچ کدوم برا هیچکدوم نا محرم نیستیم که محرمیم محرم روح ولی گاهی زخم عمیقه "مسبار" لازم داره
    گاهی درد سخته رفیق
    و اما ما باید باشیم هر جا می شه بود باید باشیم و فکر و ذهن مریضمون دست م دیگران رو به تعجب یا سوال بندازیم
    همین بودنت تو سایت برکته مگخ که نه این سایتتو ستاد سبز کرده بودی؟ کم برکتی داره؟

    پاسخحذف
  2. وااای لبخند جونم سلام! چه قدر خوشحالم که اینجایی...اگه بدونی هرچی سرچ کردم و پیدات نکردم چه حالی شدم...مخصوصن بعد از اس ام است که هیچ جوری نمی تونستم جواب بدم خیلی دلم گرفت...من موبایلم به دلیل وضع بد مالی یه طرف شده عزیزم!! ایشالله تا فردا پس فردا وصل می شه...از طرفی هم مسافرت بودم و تلفن ثابتم نداشتم که بهت زنگ بزنم...خیلی خوشحالم کردی که اومدی پیشم عزیز دلم.لینکت رو اضافه می کنم و قول می دم دیگه قبل از فیلتر شدن وبلاگ یه جا آدرسارو کپی کنم!!( خوب شد خودم تحریمشون کرده بودما!!)
    دوستت دارم.

    پاسخحذف
  3. سلام
    من همون دوستم که توی یه وبلاگ حرفایی رو که تا به حال به کسی نگفته بودم نوشتم...
    من همونم که دو سال از بهترین روزای عمرم رو گذاشتم پای کسی که حالا دیگه نیست...
    من همونم که تو رو راه ندادم به خلوت گریه هام و تنهایی با یه مشت دوست مجازی نوشتم و نوشتم تا اینکه همه چیز به خاطره پیوست...
    من همونم که این همه کلمه رو پشت هم ردیف کردم تا به کلمات برسم اما راه منو پس زد...
    من همونم که از ترس یا از نگرانی برای یه دختر هفده ساله همه ی خاطرات خوبم رو از وبلاگ خودم قایم کردم و جای دیگه ای پیدا کردم و مغزمو خالی کردم...
    من همونم که به آفتاب اس ام اس زدم و بهش گفتم که نگرانشم اما اون از دسنم ناراحت بود...
    من همونم که همیشه به فکر همه بودم و هیچ کس به فکر من نبود...
    من همونم که شاید لایق یه خوشبختی کوچیک نبودم اما تو می تونی منو از سه نقطه های آخر هر سطر بشناسی...
    من راحیل بازگشت به بی گناهی ام شاید هم شکوفه صحرا در گریه های شبانه...

    پاسخحذف